شيخ صدوق از پدرش از سعد از برقى از محمد بن على كوفى از حسن بن ابو عقبه از حسين بن خالد از حضرت رضا عليه السلام نقل كرده كه حضرت فرمود: وقتى كه ابراهيم را در داخل منجنيق گذاشتند، جبرئيل خشمناك شد. خداوند به جبرئيل فرمود: چرا خشمناك شدى جبرئيل عرض كرد: خداوندا، در روى زمين غير از اين دوستت، كسى تو را عبادت نمىكند. تو دشمن خودت و دشمن او را بر وى مسلط كردهاى. خداوند فرمود: ساكت باش. بندههاى مثل تو كه از مرگ بترسند عجله مىكنند ولى من هر وقت خواستم او را نجات مىدهم. پس خداوند بوسيله جبرئيل انگشترى براى حضرت ابراهيم فرستاد كه در آن شش جمله نوشته شده بود: لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ، لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ، فَوَّضْتُ أَمْرِى إِلَى اَللَّهِ، أَسْنَدْتُ ظَهْرِى إِلَى اَللَّهِ، حَسْبِىَ اَللَّهُ. و جبرئيل به ابراهيم گفت: خداوند مىفرمايد: كه اين انگشتر را در انگشت بكنى، من آتش را براى تو سرد و سالم خواهم نمود.