و ديگر از مجاهد روايت كنند كه امير المؤمنين (عليه السّلام) فرمود كه روزى در مدينه بغايت گرسنه شدم، پس بيرون رفتم تا طلب عملى كنم در حوالى مدينه، ناگاه زنى را ديدم كه كلوخى چند جمع كرده و ميخواهد كه آن را گل كند آمدم و با وى مقاطعه كردم هر دلو آبى را بيك خرما، پس شانزده دلو كشيدم و بر آن ريختم و او شانزده خرما بمن داد، و من آمدم نزد پيغمبر (صلّى اللّه عليه و آله) و آن حضرت را از اين حال اخبار كردم و با هم آن خرما خورديم.