8-سلمان فارسى مىگويد: به خانۀ فاطمه-سلام اللّٰه عليها-رفتم، فرمود: بعد از وفات رسول خدا-صلّى اللّٰه عليه و آله-به من ستم روا داشتند. سپس به من گفت: بنشين. پس نشستم، به من گفت: ديروز نشسته بودم و درب خانه نيز بسته بود، و من در مورد قطع شدن وحى از ما و منصرف شدن ملائكه از منزل ما بعد از وفات پيغمبر، فكر مىكردم كه ناگهان درب خانه بدون اينكه كسى از ما آن را باز كند، مفتوح شد و سه تن از حوريان بهشت وارد شدند و گفتند: ما از حوريان «دار السّلام» هستيم، پروردگار عالميان ما را به سوى تو فرستاده و ما مشتاق تو بوديم اى دختر محمّد-صلّى اللّٰه عليه و آله- به يكى از آنان-كه گمان مىكنم از همۀ آنان كهنسالتر بود-گفتم نامت چيست؟ گفت: من «مقدوره» هستم و براى «مقداد بن اسود» آفريده شدهام. به دومى گفتم: نامت چيست؟ گفت: من «ذرّه» هستم و براى «ابو ذر» آفريده شدهام. و نام سوّمى را پرسيدم؟ گفت:«سلمى» هستم و براى «سلمان» خلق شدهام. فاطمه-سلام اللّٰه عليها-ادامه داد: آنها طبقهايى را بيرون آوردند كه در آن خرماهايى؛ مانند نان شكرى بود. و رنگش از برف سفيدتر و بويش از مشك، خوش بوتر بود. و من سهم تو را نگهداشتم (چون تو از ما اهل بيت هستى) با آن افطار كن و فردا هستهاش را برايم بياور. سلمان مىگويد: خرما را گرفتم و رفتم و از مقابل هر جماعتى كه مىگذشتم، مىگفتند: تو مشك دارى؟ پس با آن افطار كردم و هستهاى در ميان آنها نيافتم. فردا نزد فاطمه-سلام اللّٰه عليها-رفتم و گفتم: اى دختر رسول خدا! در ميان آنها هيچ هستهاى نيافتم. فرمود: اى سلمان! آن خرما از نخلى است كه خداوند در بهشت بخاطر كلامى كه رسول خدا-صلّى اللّٰه عليه و آله-به من ياد داده، براى من غرس نموده است. پيامبر اكرم-صلّى اللّٰه عليه و آله-به من فرمود: اگر مىخواهى در دنيا به تب مبتلا نشوى، پس به اين دعا مواظبت كن و آن را بخوان: «بسم اللّٰه نور النور، بسم اللّٰه نور على نور، بسم اللّٰه الذى هو مدبر الامور، بسم اللّٰه الذى خلق النور، الحمد للّٰه الذى انزل النور على الطور، في كتاب مسطور، بقدر مقدور، على نبى محبور، الحمد للّٰه الذى هو بالعزّ مذكور و بالفخر مشهور، و على السرّاء و الضرّاء مشكور». سلمان مىگويد: اين دعا را ياد گرفتم و آن را به بيشتر از هزار نفر كه تب داشتند تعليم دادم و همۀ آنان به اذن خدا، خوب شدند .