140-ابرهه با سپاهى متشكل از فيلها آمد تا خانۀ كعبه را خراب كند، عبد المطلب پيش ابرهه رفت. او مقدم عبد المطلب را گرامى داشت و گفت: «حاجت تو چيست؟». وى گفت: شترهايم را سربازان تو به غارت بردهاند، آنها را مىخواهم. ابرهه گفت: وقتى وارد شدى در نظرم بزرگ جلوه كردى امّا با اين سخن، خود را خوار نمودى! عبد المطلب فرمود: من صاحب شتران خود هستم و اين خانه هم صاحبى دارد. بعد به مكه برگشت. مردم، مكه را خالى كردند و به كوهها پناه بردند. عبد المطلب بالاى كوه ابو قبيس دعا مىكرد. و به ابو طالب دستور داد به اطراف بنگرد تا ببيند چه چيزى به چشم مىخورد. ابو طالب برگشت و گفت: پرندگانى را ديدم كه مال اين ولايت نبودند! پس به بركت حضرت محمّد-صلّى اللّٰه عليه و آله- ابابيل را به سوى آنها فرستاد و شرّ ابرهه را دفع كرد .