جلوههای اعجاز معصومین علیهم السلام ; ج ۱ ص ۶۹
112-امام صادق-عليه السّلام-مىفرمايد: روزى پيامبر اكرم-صلّى اللّٰه عليه و آله-با اصحابش در راهى مىرفت به آنها فرمود:«از اين راه شخصى مىآيد كه سه روز است كسى را نديده است»، بعد از مدتى عربى بيابانى به طرف آنها آمد كه از لاغرى پوست به استخوانش چسبيده بود و آنقدر سبزى خورده بود كه لبهايش زرد شده بود. وقتى رسيد، سراغ پيامبر را گرفت، تا آن حضرت را ديد. مرد عرب به حضرت گفت: اسلام را به من عرضه كن. حضرت فرمود:«بگو«
لاٰ إِلٰهَ إِلاَّ اَللّٰهُ
»و رسالت مرا قبول كن». عرب گفت: اقرار كردم. حضرت فرمود:«هر روز در پنج نوبت نماز بخوان و ماه رمضان را روزه بگير». عرب گفت: قبول كردم. حضرت فرمود:«حج بجا بياور و زكات بده و وقتى جنب شدى، غسل جنابت كن». عرب گفت: قبول كردم. سپس شتر عرب گم شد. پيامبر از او سؤال كرد و مردم به جستجويش پرداختند او را در جايى ديدند كه پاهاى شتر در حفرهاى افتاده و گردن عرب و شتر شكسته و هر دو مردهاند. حضرت دستور داد خيمهاى زدند و غسلش دادند و بعد حضرت داخل خيمه شد و كفنش كرد. ناگهان صدايى از چادر شنيدند. و پيامبر بيرون آمد در حالى كه از جبينش عرق مىريخت، فرمود: اين شخص در حالى كه گرسنه بود مرد. و او كسى بود كه ايمان آورد و ايمانش به گناه آلوده نشد. حوريان بهشت با ميوههاى بهشتى به استقبال او آمدند و هر يك از آنها مىگفتند: مرا همسر او گردان .
