پدرم رحمه اللّٰه گفت كه حديث كرد ما را على بن ابراهيم بن هاشم از پدرش از على بن معبد از عبد اللّٰه بن سنان از پدرش كه گفت در نزد حضرت باقر(عليه السّلام)حضور داشتم كه مردى از خوارج بر آن حضرت داخل شد و عرض كرد كه يا ابا جعفر چه چيز را مىپرستى فرمود كه خدا را مىپرستم عرض كرد كه او را ديدۀ فرمود كه چشمها او را نديده بوضعى كه ديدها او را مشاهده نمايد يا مشاهدۀ كه ديدن باشد و ليكن دلها او را بحقائق و اركان ايمان ديده و خدا بقياس شناخته نميشود و بحواس او را در نميتوان يافت و بمردم شباهت ندارد بلكه او را بآيات وصف ميكنند و بعلامات او را مىشناسند و در حكم خويش ستم نميكند اينست خدا كه خدائى نيست مگر او سنان گفت كه آن مرد خارجى بيرون رفت و ميگفت كه«
5-عبد اللّه بن سنان از پدرش و او هم مىگويد:مردى از خوارج به نزد آن حضرت آمد و گفت: اى ابا جعفر!(كنيۀ امام باقر عليه السّلام)چه چيزى را مىپرستى؟حضرت فرمودند:خداوند را(مىپرستم). دوباره پرسيد:آيا،او را ديدهاى؟فرمودند:چشمها،با ديدن ظاهرى،او را نمىبينند،ولى قلبها،او را با حقيقت ايمان مىبينند.
او را با مقايسه كردن نمىتوان شناخت و با حواس(پنجگانه)درك نمىشود و به مردم،شباهتى ندارد.با نشانههايى(كه قرار داده است)وصف شده و با آنها،مشهور گشته است.در حكمى كه مىكند،ظلم راه ندارد و آن خدايى است كه جز او خدايى وجود ندارد.
پدر عبد اللّه بن سنان مىگويد:آن مرد(خوارجى)از نزد امام خارج شد،در حالىكه مىگفت: خداوند مىداند كه رسالت خود را در چه جايى قرار دهد.
5-سنان گويد:خدمت امام باقر عليه السّلام حضور داشتم كه مردى از خوارج وارد شد و عرض كرد:«يا ابا جعفر!چه چيز را مىپرستى؟»فرمود:«خدا را مىپرستم.»عرض كرد:«او را ديدهاى؟»فرمود: «چشمها او را به گونهاى كه ديدگان او را مشاهده مىكنند،نديدهاند بلكه دلها او را به حقايق ايمان ديدهاند. او با قياس شناخته نمىشود و به حواس درك نمىشود و به مردم شباهت ندارد،بلكه به آيات و نشانهها توصيف مىشود و او را به علامات مىشناسند،در حكم خويش ستم نمىكند.اين است خدا كه جز او معبودى نيست.»سنان گويد:آن مرد خارجى از حضور حضرت بيرون رفت درحالىكه مىگفت:«خدا داناتر است كه رسالت خود را در كجا قرار دهد».