6-عبد اللّٰه بن عبّاس گويد:در ايّام بيمارى رسول خدا(صلّى الله عليه و آله)كه به رحلت حضرتش انجاميد علىّ بن ابى طالب و عبّاس بن عبد المطّلب و فضل بن عبّاس بر آن حضرت داخل شدند و گفتند:يا رسول اللّٰه،مردان و زنان انصار در مسجد گرد آمده و همگى بر شما گريه مىكنند.فرمود:از براى چه مىگريند؟ گفتند:از مرگ شما،فرمود:دست خود را بمن دهيد(تا بكمك شما از جاى برخيزم).حضرت با پتوئى كه بخود پيچيده و دستمالى كه به سر مبارك بسته بود از منزل بيرون آمد تا بمسجد رفت و بر فراز منبر برآمد.حمد و ثناى الهى بجاى آورد،سپس فرمود:«امّا بعد،اى مردم،چرا از مرگ پيامبرتان نگرانيد و بنظرتان ناگوار است؟مگر خبر مرگ من بشما نرسيده و نمىدانيد كه خودتان هم خواهيد مرد؟ اگر حتّى يكنفر پيش از من روزگارى دراز و مدام زيسته بود و سپس مرگش فرا رسيده بود من نيز در ميان شما از عمرى دراز و طولانى برخوردار مىبودم.آگاه باشيد كه من بزودى خواهم مرد و بديدار پروردگارم خواهم شتافت،و همانا در ميان شما چيزى بيادگار گذاردهام كه اگر بدان چنگ زنيد هرگز گمراه نگرديد، كه همان كتاب خداى متعال است كه در ميان شماست،و روز و شب آن را مىخوانيد.پس(در بدست آوردن جاه و مقام)بر يك ديگر پيشى نجوئيد،و نسبت به هم حسد نورزيد،و با هم به دشمنى و كينهتوزى برنخيزيد،و همان گونه كه خداوند شما را امر فرموده با هم برادر باشيد.و همانا عترت خودم اهل بيتم را در ميان شما بيادگار گذاردهام،و شما را اكيدا بديشان سفارش مىكنم،و نيز شما را باين گروه انصار سفارش مىكنم،و شما رنج و زحمتى را كه اينان متحمّل شدند-و بر خدا و رسول او و مؤمنين پوشيده نيست-بخوبى مىدانيد،آيا شهرهاى خود را بر شما نگشوده و شما را بديار خود راه ندادند؟و ثمرههاى زندگانى خويش را با شما قسمت ننمودند؟آيا-با اينكه خودشان بشدّت نيازمند بودند-شما را بر خود مقدّم نداشتند؟بنا بر اين هر كدام از شما زمامدار امرى كه سود و زيانى براى كسى داشته باشد شود بايد كه نيكى را از نيكان انصار بپذيرد، و از خطاى بدان آنها چشم پوشى و گذشت كند»و اين آخرين مجلسى بود كه پيامبر(صلّى الله عليه و آله)شركت نمود تا اينكه بديدار خداوند شتافت.