حضرت باقر فرمود پدرم غلامش را با يك شلاق زد او را براى انجام كارى فرستاده بود دير كرد غلام گريه كرده گفت خدا را در نظر بگير اى على بن الحسين مرا از پى انجام كار خود ميفرستى آنگاه ميزنى.پدرم اشگ از ديدگان فرو ريخته بمن گفت پسر جان برو كنار قبر پيغمبر دو ركعت نماز بخوان بگو خدايا از خطاى على بن الحسين در قيامت بگذر. رو بغلام نموده فرمود تو را در راه خدا آزاد كردم ابو بصير گفت عرضكردم فدايت شوم آزاد كردن كفاره زدن است؟چيزى نفرمود