ابو بصير از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه در بارۀ آيۀ شريفۀ:«
از أبى بصير از امام صادق(عليه السّلام)در تفسير قول خدا عز و جل(89-البقره)و بودند كه پيشتر طلب پيروزى ميكردند بر آن كسانى كه كافر بودند-فرمود يهود مدينه در كتابهاى خود يافته بودند كه:محل مهاجرت محمد(صلّى الله عليه و آله)ميان كوه عير و كوه احد است و بيرون آمدند و بدنبال آن محل رفتند و بكوهى گذر كردند بنام حداد-(حدد بر وزن جبل كوهى است در تيماء كه نام موضعى است نزديك مدينه-از قاموس-مجلسى ره گفته است شايد الف از نسخه نويسان فزوده شده و يا آنكه اين كوه بهر دو نام خوانده شده است).و گفتند حداد و احد يكى است و در كنار آن پراكنده شدند و برخى در تيماء منزل كردند و برخى در فدك و برخى در خيبر و آنان كه در تيماء بودند:شيفته ديدار برخى برادران خود شدند و يك اعرابى از قبيله قيس بآنها گذر كرد و از او شتر كرايه گرفتند و او بآنها گفت من شما را از راه ميان عير و احد مىگذرانم باو گفتند چون ميان عير و احد رسيدى ما را خبر كن و چون آنها را بوسط سرزمين مدينه رسانيد بآنها گفت اين كوه عير است و اين هم كوه احد پس از پشت شتران او بزير آمدند و گفتند ما بمقصد خود رسيديم و ديگر نيازى بشتران تو نداريم تو هر جا ميخواهى برو و ببرادران خود كه در فدك و خيبر بودند نوشتند كه ما آن محل را پيدا كرديم و شماها هم نزد ما بيائيد آنها در پاسخشان نوشتند ما در اينجا مسكن گزيديم و زندگانى خود را استوار كرديم و اموالى بدست آورديم و بشما بسيار هم نزديك هستيم.چون محمد بدان جا هجرت كرد شتابانه نزد شما آئيم و آنان در سرزمين مدينه اموالى بدست آوردند و چون مال آنها فراوان شد خبر آن بگوش تبع رسيد و بر آنها تاخت تا آنها را غارت كند و از حمله او در قلعههاى خود متحصن شدند و تبع آنها را محاصره كرد و آنها براى ناتوانان از ياران تبع دلسوزى ميكردند و شب هنگام از بام قلعه براى آنها خرما و جو بزير ميافكندند و چون اين خبر بتبع رسيد دلش بآنها مهربان شد و آنها را امان داد و يهود نزد او فرود آمدند و تبع بآنها گفت مرا شهرستان شما خوش آمده و جز اين نخواهم كه در ميان شما بمانم. در پاسخ او گفتند اين حق و موفقيت براى تو نيست راستش اينست كه اينجا محل هجرت يك پيغمبريست و براى ديگرى نشايد تا آنكه آن پيغمبر بيايد. در پاسخ آنها گفت پس من از خاندان خود در ميان شما كسانى مىگذارم كه آن پيغمبر را كمك دهند و در ميان آنها دو تيره اوس و خزرج را بجا گذاشت و چون اين دو تيره در مدينه فزونى گرفتند باموال يهود دست انداختندو يهود بآنها مىگفتند هلا اگر محمد مبعوث شود ما شماها را بوسيله او از اين سرزمين خود بيرون ميكنيم و از اموال خود بدر مينمائيم. و چون خداوند عز و جل محمد(صلّى الله عليه و آله)را برانگيخت انصار(اوس و خزرج)بآن حضرت ايمان آوردند و يهود بوى كافر شدند و اينست قول خدا عز و جل(89-البقره)و بودند پيشتر كه طلب پيروزى ميكردند (بوسيله محمد-صلّى اللّه عليه و آله)بر آن كسانى كه كافر و بتپرست بودند و چون آنچه را شناخته بودند نزد آنها آمد باو كفر ورزيدند پس لعنت خدا باد بر كافران.
481 - ابو بصير از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه در گفتار خداى عز و جل:«و از پيش بدان بر كافران فيروزى ميجستند...» (سورۀ بقره آيه 89) فرمود: يهوديان در كتابهاى خود يافته بودند كه هجرتگاه محمد (صلّى الله عليه و آله) ميان كوه «عير» و كوه «احد» است از اين جهت بيرون شده و بجستجوى آنجا رفتند تا اينكه بكوهى برخوردند بنام «حداد» و گفتند:«حداد» و «احد» يكى است و از اين رو در اطراف آن كوه (توقف كرده و) پراكنده شدند، پس برخى از ايشان در تيماء منزل گرفتند و برخى در فدك و برخى در خيبر، آنان كه در تيماء بودند اشتياق ديدار برخى از برادران خود را پيدا كردند پس مردى اعرابى از قبيلۀ قيس بآنها برخورد و (براى ديدن برادرانشان) از او شتر كرايه كردند، و آن مرد قيسى بدانها گفت: من شما را از ميان دو كوه عير و أحد عبور ميدهم، آنها بدو گفتند: هر زمان بآن دو كوه برخورد كردى ما را خبر كن، و چون بوسط سرزمين مدينه رسيد بآنها گفت: اين كوه «عير» است و آن ديگرى كوه «احد» ميباشد، يهوديان از شترها بزير آمدند و گفتند: ما بمقصود خود رسيديم و ديگر نيازى بشتران تو نداريم و تو بهر كجا كه خواهى برو، و نامۀ هم ببرادران خود كه در فدك و خيبر بودند نوشتند كه ما بدان موضع كه ميخواستيم رسيديم شما هم بنزد ما بيائيد، آنان در پاسخ ايشان نوشتند: ما در اينجا خانه ساختهايم و اموالى بدست آوردهايم و فاصلۀ ما با شما نزديك است، هر گاه جريان هجرت محمد (صلّى الله عليه و آله) پيش آمد شتابان بنزد شما خواهيم آمد. اينان در شهر مدينه اموالى بدست آوردند و چون دارائى آنها زياد شد «تبع»(پادشاه آن زمان يمن) از وضع آنها مطلع گشت و بجنگ ايشان آمد، آنها بقلعههاى خود پناهنده گشتند و چنان بودند كه براى ناتوانان از همراهان تبع دلسوزى ميكردند و چون شب ميشد براى آنها از بالاى قلعهها خرما و (نان) جو پائين ميريختند، اين جريان بگوش تبع رسيد و دلش بحال آنها سوخت و ايشان را امان داد، يهود از قلعهها بزير آمده و بنزد او آمدند، تبع بديشان گفت: من از شهر شما خوشم آمده و تصميم گرفتهام در ميان شما بمانم. يهوديان بدو گفتند: تو نميتوانى چنين كارى را بكنى بلكه اينجا هجرتگاه پيغمبرى است و هيچ كس پيش از او نتواند اين كار را بكند تا او بيايد، تبع بديشان گفت: پس من از خاندان خود كسانى را در ميان شما بجاى ميگذارم تا چون آن پيغمبر آمد او را يارى و كمك دهند، پس دو تيرۀ اوس و خزرج را در ميان آنها گذارد، و چون افراد اين دو تيره در آنجا زياد شدند باموال يهود دست انداختند و يهوديان بدانها ميگفتند: بدانيد كه چون محمد مبعوث گردد شما را از شهرهاى ما بيرون كند و دستتان را از اموال ما كوتاه گرداند، و چون خداى عز و جل محمد (صلّى الله عليه و آله) را مبعوث فرمود انصار بدو ايمان آوردند و يهود بدو كافر شدند و اين است معناى گفتار خداى عز و جل كه فرمايد:«و از پيش بدان بر كافران فيروزى ميجستند و چون بنزدشان آمد آنان كه او را مىشناختند بدو كافر شدند پس لعنت خدا بر كافران باد».