18 - سعد بن ابى خلف گويد: به امام كاظم عليه السّلام گفتم: من بدون اطلاع همسرم كنيزى خريدم. هنگامى كه همسرم خبردار شد، از خانه من كوچ كرد و به خانه خويشان خود رفت و حاضر نشد بازگردد.
من به خانهاش رفتم و گفتم: اين خبرها دروغ است؛ دشمنانت دسيسه كردهاند كه تو را برانگيزند و آشوب كنند.
همسرم گفت: نه، به خدا سوگند كه هرگز ميان من و تو اصلاح نمىشود، مگر اينكه سوگند ياد كنى كه همه كنيزانت آزاد باشند و همه اموالت در راه خدا صدقه باشد، چنان چه كنيزى خريده باشى كه هنوز در تملك و اختيارت باشد.
من مطابق ميل همسرم سوگند ياد كردم. همسرم از نو مرا سوگند داد سپس دستور داد تا بگويم: هر كنيزى كه دارم هماكنون آزاد است.
من نيز گفتم: هر كنيزى كه دارم، آزاد است.
بعد از اين سوگند با كنيز متاركه نمودم و تصميم دارم كه او را آزاد كنم سپس با او ازدواج نمايم؛ چراكه او را دوست دارم.
امام عليه السّلام فرمود: اين سوگندى كه همسرت تو را وادار كرده است، اثرى ندارد و تعهد نمىآورد. اين را بدان كه آزادى برده و صدقه مال عملى نمىشود مگر در صورتىكه براى تحصيل رضاى خدا و پاداش باشد.